سفارش تبلیغ
صبا ویژن
در قرآن است خبر آنچه پیش از شما بود ، و خبر آنچه پس از شماست ، و حکم آنکه چگونه بایدتان زندگى نمود . [نهج البلاغه]

هوالحکیم

 

آنگاه که تفکر بشر به بلوغ می رسد...

زمین سالهاست که رد پای آدمیان را بر دوش خود دنبال میکند .از هنگام هبوط آدمیا به زمین آنها دو گروه شدند.

گروهی که هر چه از هبوطشان به زمین میگذرد ،پر مدعاتر می شوند و به مدد ذات انسانیتشان فراموشی پیشه میکنند.

فراموش میکنند که خدا به خاطر موهبت تفکر تاج شریفترین مخلوقات را بر سرشان نهاده است .و فراموش کردند که بشر بر اریکه سلطنت مخلوقات تکیه زد تا خداوند آنچه فرشتگان نمیدانستند به آنها نشان دهد . آنها با اختیار خویش از میان تمام راه های گمراهی، راه مستقیم را انتخاب کنند . آنها به مدد تفکر خویش راز خلقت را دریا بند. آنها به آنچه نمی بینند ایمان بیاورند ، عشق بورزند ویقین پیدا کنند . آنها در زمین جانشین خدایند...

آری این نگاه زمین است که رد گامهای بشر را از آسمان دنبال کرده وشاهد است که برخی ها هنوز به وطن خویش ، آسمان فکر میکنند . آنها کوله باری پر میکنند از ایمان ، وگام در راه آسمان میگذارند . به تاج سلطنت خویش افتخار نمی کنند. بلکه از هبوط خود محزون اند . آنها هیچ گاه یاد نگرفتند انسان باشند و فراموش کنند...

اما آه از آن گروهی که زمین حکایتی دیگر از آنها میگوید . او رد پای آنها را از روز هبوط دنبال کرده است . او فراموش نکرده اینها در خانه ی اجاره ای خویش سکنی گزیده اند . این مستاجرهای گستاخ بر شانه های موجر خویش مغرورانه کام بر می دارند . هیچ بر ذهنشان هم نمیگذرد روزی باید بروند . روزی باید باز گردند به وطن خویش، به آسمان ...

آنها روز به روز ابزارهای بهتری برای ماندن میسازند، غذاهای لذیذتری برای شکمبارگی وتن آسایی اختراع میکنند ،روشها جدید تری برای شادی بر می گزینند...

و زمین همچنان با سکوت خویش رد پای گامهای آدمیان را دنبال میکند ...

 او میگوید امروز که بشر بیش از همیشه به تفکرش می بالد ، بیش از همیشه از خویشتن خویش دور است . او به آنچه که بیشتر آزارش میدهد روی آورده .او به آنچه چشمهایش را آزار میدهد نگاه میکند . او به آنچه گوشهایش را آزار میدهد گوش میکند ، او به آنچه روحش را تکه پاره میکند میل نشان میدهد. او گم شده است...

 چون ندایی هنوز درکنه وجودش چیزی میخواهد ، که او از آن بیخبر است. تا آن ندا را ساکت کند وبر درد عظیم درون خویش سرپوشی بگذارد آرام نمی نشیند . او پریشان است. وبا این همه پریشانی تفکرش که بنای شکوفایی داشت اکنون سیری قهقهرایی را دنبال میکند ...

زمین میگوید این نوع انسان بشر بیشتر و بیشتر می شوند و آن نوع دیگر بشر که انسان نیستند کمتر و کمتر. آسمان آنها را میخواند و آنها که گرد فراموشی گوش ادراکاتشان را سنگین نکرده اسست می شنوند که آسمان ،آن وطن به یاد ماندنی آنها را صدا میزند. وبا شوق بر مرکب راهوار خویش، ایمان به سوی وطن می تازند . آنها هرگز پریشان نیستند. آنها هرگز از حرکت نمی ایستند. آنها فقط به دیدار می اندیشندو به آسمان،شهر زیبای آرزوها. تفکرشان همیشه استمدادشان می کند . وآنها در هر شرایطی نقش عالیترین مخلوق خدا را ایفا میکنند . آها به آنچه نگاهشان ، گوشهایشان ، روحشان وتمام دریچه های درونشان را آزار میدهد هیچ تمایلی نشان نمیدهند. اینان همچنان بر اریکه سلطنت تکیه زده اند و انگشت حیرت ملائک را از اوج بلوغ تفکرشان متوجه خویش نموده اند ...سبحانک لا علم لنا الا ما علمتنا...   

 سالهاست که آسمان و زمین چشم در چشم هم رد پای ما را تا وطن ،تا آسمان، تا خدا ذنبال میکنند . به کدام سو میرویم؟


کلمات کلیدی: بلوغ، تفکر، وطن، ملائک، آسمان، زمین

نوشته شده توسط زهرا 88/7/19:: 12:2 صبح     |     () نظر